"پررنگترین" خاطره هایم را بر "كمرنگیِ" حوصله یِ این روزهایم می چسبانم
و ته نشین آخرین لبخندها را درعمق دریایِ غم نگاه می كنم و دست می كشم بر آن
شاید حل شد
به این " گمان" كه دنیایم بهتر شود
پنجره ها را می بندم به روی نسیم كه "كوله بار غصه" دارد
و در خیالم "دانه های سپید" شادی را از پشت
این قاب شیشه ای می شمارم
می ترسم ....حتی از سایه ام ....
دلم عجیب برای یك شادیِ بی دلیل ....تنگ است
كاش كمی مرا بفهمی ...
نظرات شما عزیزان:
که سایه هایمان ...
به هم برسند ...!
بیا در دیار رویاهایمان
عشق را زندگی کنیم ...!!!
پاسخ: عالی بود ... ممنونم ازتون